خلاصه داستان: منیژه دختر آقای سعادت [مرتضی احمدی] با مهندس مهران [علی شعاع] ازدواج کرده است. آقای سعادت، مرد بدگمانی، آقای تقی [اکبر عبدی] را زیر نظر مهران دارد. آقای تقی مدعی است مهران یک عضو ...
خلاصه داستان: وقتی سرنوشت برای اولین بار عماد و طوبی را رو در روی هم قرار داد، هر دو به خوبی می دانستند که عشق بیشتر مهارت است تا هیجان و تپش قلب و خارش پوست.
خلاصه داستان: داستان یک خانواده روستایی که قرار است از یک ویلا مراقبت کنند. صاحب ویلا قصد دارد خارج از ایران زندگی کند و ویلا را به یونس و همسرش می سپارد. اما برادر شوهر یونس یک سری اتفاقات را رقم می زند.
خلاصه داستان: در يکي از روستاهای شمال، خواهر و برادری دوازده و ده ساله زندگی میکنند که با ديدن نحوه زندگی کودکان شهری، به اين نوع زندگی علاقمند میشوند و رغبتی به زندگی با خانواده خودشان ندارند. درختی سخنگو آرزوی آنها را برآورده میکند، به شرطی که آنها هم برای حفظ درختان جنگل کمک کنند. آنها طی اتفاقات بسيار، به قولشان عمل میکنند و در اين بين بار ديگر قدر خانواده خودشان را میفهمند.
خلاصه داستان: داستان دربارهٔ سه عروسک طلسم شده است که بابا حاجت از آنها مراقبت میکند و به دنبال معجونی میگردد تا طلسم بدی را از آنها بردارد. از سوی دیگر بابا حاجت مریض میشود و دامادهای او به این فکر میافتند تا سراغ گنج پنهان او بروند. اما پس از پیدا کردن گنج و باز کردن در صندوقچه، با سه عروسک به نامهای نارگیل، لیوه و لنگه روبهرو میشوند که سعی دارند با چربزبانی طلسم خود را به آنها انتقال دهند و خود تبدیل به انسان شوند و شرارت کنند.
خلاصه داستان: قبل از انقلاب اسلامی، خواننده ای سعی می کند به شاه نزدیک شود و برای او آواز بخواند تا برای خود عزت و مقامی کسب کند، اما از بخت بدش ده سال به کما می رود. بعد از انقلاب بیدار می شود.
خلاصه داستان: خانواده مهاجر درخانهای قدیمی در دل خیابان فرشته که متعلق به دایی خانواده است زندگی میکنند. هر یک از اعضای خانواده از فضای این خانه به نحوی ارتزاق میکنند. با بازگشت دایی خانواده پس از سالها به همراه عروسش از خارج از کشور به نیت فروش خانه قدیمی خانواده مهاجر را وارد چالش و دردسرهای بزرگی میکند و این خانواده تلاش میکنند، به هر نحوی این خانه را حفظ کنند.