خلاصه داستان: تعدادی از دانشآموزان به منظور شرکت در مسابقه بادبادکبازی در انقلاب زمستانی به منطقه خزر سفر کردهاند. در کنار اردوگاه آنها یک کلبه کوچک است که توسط سه آشپز که در یک رستوران نزدیک کار می کنند، اشغال شده است.
خلاصه داستان: مرد جوانی در استادیوم فوتبال به شدت مجروح می شود. برادر بزرگترش هر کاری می کند، حتی جانش را به خطر می اندازد تا پول کافی برای عمل به دست آورد.