خلاصه داستان: بیست و هشت مرداد 1357 ساعت ده شب آبادان گرم، یکباره داغ شد و گُر گرفت. سینما رکساش با گوزنها بر پرده و بیش از 600 جان بیخبر از پشت پرده سوخت. 41 سال بعد که سراغی از بازماندگان گرفتیم تازه باورمان شد که زمان همیشه هم حلال مشکلات نیست؛ جای سینما رکس در شهر خالی است، اما در سینه تکتک اهالی آبادان پر شده…
خلاصه داستان: محمدجواد حلیمی یک کارفرمای ساده دولتی است که پس از سال ها موفق می شود برای خود خانه ای خارج از محدوده شهر بخرد. اما در شب دوم در خانه جدیدش یک دزد به خانه او می آید. او موفق می شود که ...
خلاصه داستان: باستان شناسی که هنگام حفاری به یک مجموعه عتیقه سه هزار ساله دست می یابد، موضوع را به روزنامه ها اطلاع می دهد. اما مسئولان وزارت فرهنگ و هنر که به دنبال تصاحب مجموعه هستند، با او به مشکل می خورند.
خلاصه داستان: جوانی پس از آزادی از زندان می خواهد شغل سابق خود در یک شرکت را دوباره به دست آورد اما متوجه می شود رییس شرکت از دنیا رفته و حالا دخترش مدیریت آن جا را بر عهده دارد. او با رئیس جدید به مشکل می خورد و ...
خلاصه داستان: در بحبوحه حمله عراق به خرمشهر و کمبود اسلحه و مهمات، تعدادی از زنان گروهی را تشکیل می دهند تا خود را به قلعه ارتش برسانند و از آنجا اسلحه و مهمات را وارد شهر کنند.