خلاصه داستان: داستان در مورد زندگی سه زن است که در یک محله قدیمی زندگی می کنند. یکی کافه دارد، یکی خانم صاحبخانه و کوچکترین نامزد دارد و منتظر ازدواج است. آنها به نوعی با مشکلات خود ارتباط برقرار می کنند.
خلاصه داستان: مینا پس از ده سال زندگی مشترک تصمیم به ترک همسر بزرگترش مرتضی گرفته است. دوشنبه آینده تاریخ طلاق او خواهد بود، که به معنای اولین قدم او به سمت هدفش است. مهاجرت با این حال، ورود خواهر بزرگترش، آذر، با ...
خلاصه داستان: دعوتنامه یک گروه موسیقی معروف ایرانی به نام Maxx که در یک کشور خارجی زندگی می کند، به طور اتفاقی برای یک خواننده جوان کاباره به همین نام ارسال می شود.
خلاصه داستان: مبارزه میرزا کوچک خان در کنار دکتر حشمت، خالو قربان و دیگر یارانشان بر ضد دولت مرکزی مقارن است با جنگ جهانی دوم. لشکری از پایتخت برای در هم کوبیدن نهضت جنگلیان گسیل می شود و میرزا ....
خلاصه داستان: بهروز که بیماری روانی دارد و با خانواده برادرش زندگی می کند، با شیرین بیوه ای با دو بچه آشنا می شود. آنها تصمیم می گیرند مخفیانه ازدواج کنند اما وقتی راز آنها فاش شد مشکلات برای آنها شروع می شود.
خلاصه داستان: این فیلم داستان میرزا کوچک خان جنگلی از مبارزان بر علیه حکومت وقت و استعمار انگلستان است که بعد از جنگ جهانی اول در این جا خوش کرده بودند. بعد از درگیری هایی تعدادی از افراد میرزا دستگیر شده، عده ای کشته میشوند و بقیه به همراه میرزا به جنگل فرار میکنند و...
خلاصه داستان: داستان چهار سرباز که در روز جمعه با فرمانده خود به شهر می روند. اما این جمعه متفاوت است و مشکلات زیادی برای آنها به همراه دارد که آنها را برای همیشه تغییر می دهد.
خلاصه داستان: ناصر فرهمان که معلم ریاضی است به همراه همسر و خانواده اش برای زندگی به تهران می آیند. اما او با مشکلات مالی زیادی روبرو می شود و پسرش نیز گم می شود. این امر نظر ناصر را تغییر می دهد و او تصمیم می گیرد به شهر خود برگردد. سلام...
خلاصه داستان: جلسه خانم ها در تعاونی مستقل بانوان تشکیل شده و شقایق مدیرعامل این تعاونی برای ساخت یک مجتمع پزشکی تخصصی کودکان احتیاج به پول بیشتری پیدا می کند. همسر شقایق، سیاوش، امتحان دوره تخصصی دکترا را در پیش دارد، اما شقایق کارهای خانه را بر عهده او می گذارد. سیاوش اعتراض می کند، اما شقایق فکر می کند ...
خلاصه داستان: سهراب و ترانه که یکدیگر را دوست دارند به دلیل مخالفت والدین، هر کدام به تنهایی تصمیم به خودکشی می گیرند. سهراب از مرگ نجات پیدا می کند و زمانی که می فهمد ترانه اقدام به خودکشی نکرده از او می رنجد. چندی بعد سهراب از خانه فرار می کند و به خانه یکی از دوستانش که همراه با تعدادی جوان بیکاره در آن زندگی می کنند، می رود. روابط صادق (پدر سهراب) و عباس (پدر ترانه) که سال ها پیش با یکدیگر در جبهه های جنگ می جنگیدند و دوستی صمیمانه ای داشتند از مدت ها قبل و به ویژه پس از ماجرای دلدادگی فرزندانشان به سردی گراییده است، اما ...