خلاصه داستان: جانباز ایران و عراق، ذوالفقار حسینی (جمشید هاشم پور) بار دیگر مجبور می شود دست هایش را کثیف کند. وقتی دوست قدیمی اش به طرز بزدلانه ای روی تخت بیمارستانش به قتل می رسد، موجی از خشم در درون او ایجاد می شود و او به راه می افتد...
خلاصه داستان: لیلا و رضا در یک نوع جشن با هم آشنا می شوند و عاشق یکدیگر می شوند. آنها با کشف عشق خود، به زودی ازدواج می کنند تا به ناباروری لیلا پی ببرند. در آن زمان است که مادر معتبر رضا شروع به چنگ زدن به لیلا می کند تا...
خلاصه داستان: اشکوری برای کار در یک بیمارستان روانی در تهران به ایران بازگشته است. اما معتقد است باید بیماران را راضی نگه دارد تا بار دیگر به جامعه بازگردند. یک روز بیمارانش را برای گردش از بیمارستان بیرون می برد.