خلاصه داستان: بیست و هشت مرداد 1357 ساعت ده شب آبادان گرم، یکباره داغ شد و گُر گرفت. سینما رکساش با گوزنها بر پرده و بیش از 600 جان بیخبر از پشت پرده سوخت. 41 سال بعد که سراغی از بازماندگان گرفتیم تازه باورمان شد که زمان همیشه هم حلال مشکلات نیست؛ جای سینما رکس در شهر خالی است، اما در سینه تکتک اهالی آبادان پر شده…
خلاصه داستان: پرنده سینه قرمز پرنده عجیبی است!؟، بهار می رود، زمستان برمی گردد، از سرما و سختی نمی ترسد، کوچ نمی کند، لانه اش را پیدا نمی کند، لانه اش را عوض نمی کند، همه ما سرخ هستیم- سینه دار
خلاصه داستان: داستان فیلم درباره ماه های اول جنگ تحمیلی است. در شرایطی که خانواده ها در شهرهای مختلف خوزستان مجبور به ترک منازل و تمام دلبستگی های خود شدند و برای نجات خود به شهرهای دیگر پناه بردند.
خلاصه داستان: امیر جوان بسیجی و پدرش شهید جنگ است. اما وقتی همسر باردار امیر در خیابان توسط یک غریبه مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و فرزندش را از دست می دهد، تصمیم می گیرد وارد عمل شود.