خلاصه داستان: مرد جوانی با دردسرهای ناشناخته و فلسفه زندگی به خیابان های تهران می رود تا ذهنش را پاک کند. به زودی خودش را در نقش یک راننده تاکسی می بیند. همانطور که او در شهر رانندگی می کند، هر فردی را که می گیرد داستان خود را می آورد، ...
خلاصه داستان: داستان زوج جوان شکوفه و پیمان که مرتکب لاستیک شده اند. آنها به بندر انزلی در شمال می روند تا با مردی ملاقات کنند غافل از اینکه طمع آنها بی خطر نیست.
خلاصه داستان: از هما، کارکشته ترین پرستار بیمارستان خواسته می شود که از مادر مسن صاحب بیمارستان مراقبت کند. ده روز آینده شاهد بارش مداوم برف است که هر دو زن را به دام می اندازد اما تعداد زیادی درهای ناشناخته را باز می کند.