در مسابقه حرفهای مافیا؛ دُن، حرفه ای های مافیا زیر نظر مربیان با سناریوی کاپو به رقابتی نفسگیر و استراتژیک میپردازند و مخاطبان شاهد یکی از هیجانانگیزترین نبردهای مافیا خواهند بود. علاوه بر این، یک مسابقه تعاملی ویژه برای مخاطبان طراحی شده است تا آنها نیز بتوانند در جریان این رقابتها مشارکت کنند و تجربهای متفاوت از یک بازی مافیا را داشته باشند.
درام روان شناختی اجتماعی «آبان»، روایت یک نخبه هوش مصنوعی با نام «آبان» است که الگوریتمی را برای سرمایه گذاری و کسب سود در بازارهای مالی طراحی کرده است. آبان اما با سرمایه گذار پیشینش به مشکل برخورده و حالا بایستی بدهی چند میلیاردی اش را به سرعت تسویه کند، در غیر این صورت به زندان خواهد افتاد.
برخی از سلبریتی های مشهور ایرانی به هر نحوی باید یکدیگر را بخندانند اما چالش اصلی این است که نخندند. سیامک انصاری داور برنامه است و کوچکترین لبخند را با دوربین ها شکار می کند.
در سریال وحشی قاتلی زنجیرهای در سایههای جامعه مدرن پنهان شده و هر بار با مهارت بیشتری از چنگ قانون میگریزد. او در کشمکشی بین غریزههای خام و تمدن، بیننده را به سفری در اعماق تاریکترین بخشهای ذهن بشر میبرد. با افزایش قربانیان و تلاش کارآگاهان برای دستگیری او، حقیقتی هولناک آشکار میشود که مرز میان انسان و هیولا را از بین میبرد.
خلاصه داستان: طلا و آتی (سیس) مادر و دختری هستند که سال ها با هم زندگی می کنند. تقریباً 50 سال، به اندازه عمر سیس. وضعیت آنها اما زیاد طول نمی کشد و روزهای جدایی فرا می رسد. جدایی اتفاق افتاد...
خلاصه داستان: در يکي از روستاهای شمال، خواهر و برادری دوازده و ده ساله زندگی میکنند که با ديدن نحوه زندگی کودکان شهری، به اين نوع زندگی علاقمند میشوند و رغبتی به زندگی با خانواده خودشان ندارند. درختی سخنگو آرزوی آنها را برآورده میکند، به شرطی که آنها هم برای حفظ درختان جنگل کمک کنند. آنها طی اتفاقات بسيار، به قولشان عمل میکنند و در اين بين بار ديگر قدر خانواده خودشان را میفهمند.
خلاصه داستان: «کاپیتان» روایتگر قصه دو پسر بچه به نام عیسى و على است که رویاى فوتبالیست شدن داشته و در بخش کودکان سرطانی یک بیمارستان بستری هستند. آن دو تصمیم گرفتهاند قبل از آخرین عمل سنگین على، دور از چشم پزشکان و پرستاران به رویای خود دست یابند.
خلاصه داستان: داستان دربارهٔ سه عروسک طلسم شده است که بابا حاجت از آنها مراقبت میکند و به دنبال معجونی میگردد تا طلسم بدی را از آنها بردارد. از سوی دیگر بابا حاجت مریض میشود و دامادهای او به این فکر میافتند تا سراغ گنج پنهان او بروند. اما پس از پیدا کردن گنج و باز کردن در صندوقچه، با سه عروسک به نامهای نارگیل، لیوه و لنگه روبهرو میشوند که سعی دارند با چربزبانی طلسم خود را به آنها انتقال دهند و خود تبدیل به انسان شوند و شرارت کنند.