خلاصه داستان: داستان درباره دختری است که در خانواده ای بزرگ در خانه ای بزرگ با پدر و مادر، خاله ها و عموهایش زندگی می کند. اما زمانی که خواستگاری به دنبال او می آید تا از او درخواست ازدواج کند، تازه شروع مشکلات اوست.
خلاصه داستان: کریم و اتابک که در محله ای در جنوب تهران زندگی می کنند، مجبور می شوند از کارخانه دزدی کنند و با ارتکاب دزدی های کوچک و پرسه زدن در خیابان امرار معاش کنند. وقتی چاقو به استخوانهایشان میرسد و دیگر هیچ حرکتی ندارند...
خلاصه داستان: دو مرد به ایران می آیند. یکی برای دیدن مادربزرگش و دیگری به عنوان دلال آثار هنری. وقتی متوجه می شوند که همسایه هستند، داستان شروع می شود.
خلاصه داستان: چهار دوست صمیمی با یکدیگر قرض میکنند که کسی که اصلاً ازدواج نمیکند باغی خارج از تهران به ارث میبرد. اما 8 سال بعد وقتی آنها یک بار دیگر ملاقات می کنند همه چیز متفاوت است.
خلاصه داستان: مسعود، یاشار و کامران سه جوان هستند که در آستانه ترشیده شدن هستند و تلاش های بسیاری برای جلوگیری از اتفاق می کنند که در این مسیر اتفاقات جالب و خنده داری برایشان اتفاق می افتد
خلاصه داستان: وقتی داماد فاسد در مراسم عروسی شروع به تیراندازی می کند، مهمانان سعی می کنند فرار کنند. آیدا و داوود به طور تصادفی در ماشینی قرار می گیرند که با ماشین پلیس تصادف می کند. آیدا به بازرس دروغ می گوید که داوود شوهرش است و به همین دلیل...
خلاصه داستان: داستان دختر جوانی به نام تینا است که به پیشبینیهای خالهاش اعتقاد دارد که تمام زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد. او در انتظار آمدن نیمه پنهانش شارمین ازدواج نمی کند.