خلاصه داستان: در طول جنگ ایران و عراق، ارتش عراق بارها به نفتکش های ایرانی حمله می کرد. یک کاپیتان جوان تصمیم می گیرد یک نفتکش را از خطوط دشمن عبور دهد و به خارج از کشور برساند. او به دنبال یک کاپیتان بازنشسته قدیمی می رود تا به او کمک کند...
خلاصه داستان: صفدر کوکبی در فیلمهای فارسی به عنوان بدل بازی میکند و به صفدر استالونه معروف است. در این میان اعضای یک گروه صهیونیست که رهبری آن به عهده یکی از اعضای موساد است، صفدر را به جای یکی از همکاران فراری خود به نام اردشیر سرلک دستگیر میکنند و…
خلاصه داستان: صبریه، بیوه جوانی است که همسرش را در آبادان از دست داده و همراه با مهاجران جنگ با پدر و مادر و فرزندش در اقامتگاهی در تهران ساکن شده است. مادر او، ننه هاجر، بیمار است. حبیب، جوان مجردی که راننده تاکسی است، ننه هاجر را به بیمارستان میبرد. صبریه و حبیب با هم آشنا میشوند. صبریه برای تأمین معاش خانواده در یک خیاط خانه مشغول کار میشود و برای آن که به موقع به محل کار برسد حبیب وعده میگذارد که او را هر روز به محل کارش برساند. آن دو به یکدیگر علاقهمند میشوند و…
خلاصه داستان: رباب از خانواده ای است که منبع اصلی درآمدشان شکار مروارید است. او در شرف ازدواج با پسر عمویش کامل است، اما دعواهای روزانه مادرش و کامل باعث ایجاد اختلاف بین خانواده های آنها می شود. ستاره اصرار بیشتری دارد
خلاصه داستان: دو جوان با یک باند خرید و فروش ارز همکاری دارند. آن دو ساکی محتوی چهل و پنج هزار پوند را از هجوم مأموران در میبرند و وسوسه میشوند که ارز قاچاق را به جیب بزنند اما اعضای باند به تعقیب آنها میپردازند و…
خلاصه داستان: خلیل کارگری است که عاشق دوچرخه سواری و پیوستن به باشگاه ایران جوان است. به واسطه یک آشنا او وارد باشگاه می شود و در یک مسابقه مقام اول را کسب می کند؛ اما به خاطر مشکل قلبی نمی تواند در بازی های آسیایی 1974 تهران شرکت کند.
خلاصه داستان: بمانی بر اثر مشکلات فرهنگی اقتصادی ایل مجبور میشود از مادرش جدا شود و برای خدمتکاری به دست پاسبان یک ایستگاه راه آهن که یا همسرش زندگی میکند، سپرده میشود. حضور دخترک در ایستگاه فرصتی به وجود میآورد تا زندگی افراد مختلف تحت بررسی قرار گیرد. هر کسی کمبودهای خود را در وجود این دخترک میبیند و…
خلاصه داستان: رحمان با پولی که از مردم به بهانه تهیه مسکن به دست آورده میگریزد و در مسافرخانهای پناه میگیرد که توسط دو دوست «غلام» و «عبدالله» اداره میشود. طی حادثهای ظاهراً رحمان به قتل میرسد. مظنونین اصلی در این حادثه عبدالله و غلام هستند اما آن دو که گناهی مرتکب نشدهاند، ناچار میگریزند. ده سال بعد وقتی به شهر خود بازمیگردند در مییابند که رحمان در واقع بر اثر سکته قلبی درگذشته و قتلی در بین نبودهاست. سرانجام بر اثر پیگیریهایشان پولهای ربوده شده که در جنگل پنهان شده به دست میآید.
خلاصه داستان: فیلم دربارهٔ زندگی دختری به نام ژان است. او که دختری مسیحی است درصدد ازدواج با آندره است، اما با پدرش بر سر هویت خود درگیری دارد. تصادف ژان با دختری جوان او را به هویت اصلی خود نزدیک میکند.